از آن روز که کسى جایم را روى تخت مان گرفت دست هایم را خودکار..
جاى تو را نیز خیلى ها گرفته اند..
لب هایم را سیگار..
آغوشم را گیتارپر کرده است..
چه کسی می گوید که من هیچ ندارم؟من چیزهای باارزشی دارم! حنجره ای برای بغض..
چشمانی برای گریه
لبهایی برای سکوت
ریه هایی برای سیگار
دستهایی برای خالی ماندن
پاهایی برای نرفتن
شبهایی بی ستاره
پنجره ای به سوی کوچه بن بست
دلم بهانه ات را می گیرد چقدر امروز حس می کنم نبودنت را!!! صدایت در گوشم می پیچد و من بی اختبار می گویم: جانم ؟؟ مرا صدا کردی؟
امشب بغض هاي تنهايي من دوباره مي شکند
چشمانم بس که باريده تحمل نور مهتاب را هم ندارد
آخ که چقدر تنهايم...
دل بيچاره ام بس که سنگ صبورم بوده خرد شده
و انگشتانم بس که برايت نوشته خسته
روبروي آئينه نشسته ام... آيا اين منم؟؟!!
شکسته...
دلتنگ...
تنها...
تو با من چه کردي؟
شايد اين آخرين زمزمه هاي دلتنگي ام باشد
ديگر هيچ نخواهم گفت...
اما منتظرم...
انتظار ديدن دوباره تو براي من اکسير زندگيست
پس برگرد...
عاشقانه برگرد
براي هميشه
..................؟
من سرد...
هوای سرد...
برف سرد...
زمستان سرد...
دنیای من سرد...
همه چی سرد...
ولی سیگارم گرم...
این تضاد منو برای یه لحظه به ارامش میبره...
سیگارم را از پنجره
به بیرون می ریزم...
آی آدم ها...
دنیای شما زیر سیگاری من است!!!
دل است دیگر هوس می کند
گاهی سیگار
گاهی پیک شراب
و همیشه آغوش تو را ...!!!
با تيغ رگمو ميزنم...
"سيگارم" خوني شده...
با وجود درد دارم ميکشمش...
"سيگآر"تو هم با من بيا...
دنيا جاي خوبي نيست...
آدما زير پاهاشون لهت ميکنن...
آره سیگار می کشم!
که منت نامرد نکشم!
سیگارمی کشم!
که از نارفیق نکشم
سیگارمیکشم!
که بتونم غم وغصه هامو تنها رو دوشم بکشم!
تو ازپشت خنجرنزن نمی خواد به فکرسلامتیه ما باشی..
امــــــــــــــــــــــــــــا
.
.
نوشتنم نیست
.
.فریاد
سیگار
مشروب
.
...
اینها همه برای زخم های سطحی ست
وگرنه زخم که کاری باشد
مثل من میشوی!
مینشینی
نگاه میکنی
سکوت میکنی
سکوت میکنی
سکوت میکنی و...
یک لبخند تلخ .....
روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم
تنهایی را دوست دارم چون بی وفا نیست
تنهایی را دوست دارم چون تجربه اش کردم
تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغین در آن نیست
تنهایی را دوست دارم چون در خلوت تنهاییم در انتظار خواهم گریست و هیچ کس
اشک هایم را نمیبیند
اما از روزی که با تو آشنا شدم
از تنهایی بیزارم چون تنهایی یاد آور لحظات تلخ بی تو بودن است
از تنهایی بیزارم چون فضای غم گرفته سکوتم تو را فریاد میزند
از تنهایی بیزارم چون به تو وابسته ام
از تنهایی بیزارم چون با تو بودن را تجربه کرده ام
از تنهایی بیزارم چون خداوند هیچ انسانی را تنها نیافریده است
از تنهایی بیزارم چون خداوندتو را برایم فرستاد تا تنها نباشم
از تنهایی بیزارم چون هر وقت در تنهایی گریه می کنم دستان مهربانت
را برای پاک کردن اشک هایم کم میاورم
از تنهایی بیزارم چون شیرین ترین لحظاتم با تو بودن است
از تنهایی بیزارم چون مرداب مرده ی تنم با آفتاب نگاه تو جان میگیرد
از تنهایی بیزارم چون کویر خشک لبانم عطش باران محبت لبانت را دارد
از تنهایی بیزارم چون به قداست شانه هایت ایمان دارم.
از تنهایی بیزارم چون تمام واژه های شعرم با تو بودن را فریاد میزند.
از تنهایی بیزارم چون هیچگاه تنهایی را درک نکرده ام
همیشه… همه جا… در هر حال…
حضورت را در قلبم حس کرده ام پس بگذار با تو باشم
و عاشقانه در آغوش پر مهر تو بمیرم تا همیشه ماندگار باشم.
پس تنهایم نگذار…....