زندگی تلخ
بنجامین عاشق

پشت این پنجره شب دارد می لرزد
 
و زمین دارد باز می ماند از چرخش
 
پشت این پنجره یک نامعلوم نگران منوتوست
 
ای سراپایت سبز
 
دست هایت را چون خاطره ای سوزان،در دستان عاشق من بگذار
 
لبانت را چون حسی گرم از هستی
 
به نوازش های لب های عاشق من بسپار
 
باد ما را خواهد برد
 
باد ما را خواهد برد
 
               
     فروغ فرخ زاد

نوشته شده توسط جلیل بنجامین یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, (11:50) |

چه حس قشنگیه وقتی میشی محرم دل یکی

یکی که بهش اعتماد داری

بهت اعتماد داره

از دلتنگی هاش برات میگه

از دلتنگی هات براش میگی

اروم میشه

اروم میشی

این حس رو بهت دارم...

حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه...

 

نوشته شده توسط جلیل بنجامین یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, (11:37) |

عزیزم این قلب کوچکم تنها برای تو می تپد !

این چشمهای بی گناهم برای تو اشک می ریزند

و این تن خسته ام به عشق تو زنده است

به قلب کوچک و گویا شکسته ام عشق بورز که برای تو می تپد.....

خون عاشقی را با محبت هایت در رگهای خشکم

بریز و به من جانی تازه ببخش .....

مرا نوازش کن ٬ مرا آرام کن ٬ بیا و به

من بگو که مرا دوست میداری ٬

اگر بارها گفته ای باز تکرار کن عزیزم....

 

نوشته شده توسط جلیل بنجامین یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, (11:26) |

نام من عشق است آيا می شناسيدم؟

زخمي ام زخمي سرا پا می شناسيدم؟

با شما طي کرده ام راه درازي را

خسته هستم خسته، آيا می شناسيدم؟

راه شش صد ساله اي از دفتر حافظ

تا غزل هاي شما، آيا می شناسيدم؟

اين زمانم گر چه ابره تيره پوشيدست

من همان خورشيدم اما مي شناسيدم؟

پاي رهوارش شکسته سنگلاخ دهر

اينک اين افتاده از پا را مي شناسيدم؟

می شناسد چشم هايم چهره هاتان را

همچناني که شما ها مي شناسيدم

اين چنين بيگانه از من رو مگردانيد

در مبنديدم به حاشا مي شناسيدم؟

من همان دريايتان اي رهروان عشق

رود هاي روح دريا مي شناسيدم

اصل من بودم، بهانه بود فرعي بود

عشق قيس و حسن ليلا مي شناسيدم؟

 در کفه فرهاد تيغه من نهادم من

من بريدم بيستون را مي شناسيدم؟

مسخ کرده چهره ام را گر چه اين ايام

با همين ديدار حتي مي شناسيدم؟

من همانم آشناي سال هاي دور

 رفته ام از يادتان، يا مي شناسيدم؟

نوشته شده توسط جلیل بنجامین شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, (17:32) |

 

یادته به من گفتی تا شقایق هست زندگی باید کرد

نیستی سهراب تا ببینی شقایق هم مرد

یادته گفتی اومدی سراغ من نرم و اهسته بیا

که مبادا ترک بردارد چینی تنهایی تو ...

اومدم اهسته نرمتر از پر یک قو . خسته از دوری راه .

خسته و چشم به راه

یادته گفتی به من عاشقی یعنی دچار . فکر کنم شدم دچار

تو خودت گفتی چه تنهاست ماهی اگه دچار دریا باشه .

یادته گفتی گاه گاهی قفسی می سازم می فروشم به شما .

تا به اواز شقایق که در ان زندانیست دل تنهایی تان تازه شود .

پس کجاست اون قفس شقایقت منو با خودت ببر به قایقت .

راست می گفتی کاش مردم دانه های دلشان پیدا بود .

اره کاشکی دلشون شیدا بود .

من دنبال یه چیز بهترم سهراب .

تو خودت گفتی بهترین چیز رسیدن به ..

نگاهیست که از حادثه ی عشق تر است
نوشته شده توسط جلیل بنجامین شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, (17:29) |

 

نوشته شده توسط جلیل بنجامین دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, (16:53) |

 

 من قصه ی خزانم من رنگ زردزردم

 

من طرح یک سقوطم من رونوشت دردم

 

دنیا جهنم است ومن غرق رنج وغصه

 

با خاطرات زشتتم همیشه در نبردم

 

پاهای خسته دارم قلبی شکسته دارم

 

یخ بسته قلبم اری من سرد سرد سردم

 

راهی به خود ندارم درگیر غصه هستم

 

بخت سیاهم این است بیراهه در نوردم

 

عادت به قلب تنها با هستی ام سرشته

 

من نقش یک شکستن من مرد قصه گردم

نوشته شده توسط جلیل بنجامین دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, (16:47) |

 

 

 

 

می نویسم از قلب مهربانت از ان احساس پاکت 

می نویسم از چشمان زیبایت ازنگاه پر از عشقت 

با صداقت می نویسم 

نخستین عشقم تویی 

و با یکدلی می نویسم که با تو 

تا اخرین لحظه خواهم ماند 

با چشمان خیس می نویسم 

که خیلی مهرت در دلم نشسته و با بغض می نویسم 

می نویسم از ان حرفهای شیرینت 

و ان لحظه ی رویایی که من و تو در ان اشنا شدیم 

و شیفته ی قلب های سرخ هم شدیم 

ان چه که می نویسم حرف دل است و بس 

حرف دل عاشق و بی قرار من 

می نویسم و فریاد می زنم 

    
دوستت دارم


 

نوشته شده توسط جلیل بنجامین دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, (16:33) |

 

نوشته شده توسط جلیل بنجامین دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, (13:2) |

تقدیم به جان جانان

نوشته شده توسط جلیل بنجامین دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, (12:58) |