زندگی تلخ
بنجامین عاشق

عشق یعنی تکیه گاه و جان پناه

عشق یعنی سوختن یا ساختن

عشق یعنی زندگی را باختن

عشق یعنی همچو من شیدا شدن

عشق یعنی قطره و دریا شدن

عشق یعنی مستی ودیوانگی

عشق یعنی با جهان بیگانگی

عشق یعنی با پرستو پر زدن

عشق یعنی آب بر آذر زدن

عشق یعنی سوزنی آه شبان

عشق یعنی معنی رنگین کمان

عشق یعنی شاعری دل سوخته

عشق یعنی آتشی افروخته

عشق یعنی با گلی گفتن سخن

عشق یعنی خون لاله بر چمن

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

عشق یعنی بیستون کندن به دست

عشق یعنی زاهد اما بت پرست

عشق یعنی یک شقایق غرق خون

عشق یعنی درد و محنت در درون

عشق یک تبلور یک سرود

عشق یعنی یک سلام و یک درود

نوشته شده توسط جلیل بنجامین پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, (19:57) |
حرف های دلتنگی

 

 

چقدر سرد است! وقتي...  دلتنگتم و نيستي
.
.
.
نميدانم چرا بيمارم امشب
سکوتي خفته در گفتارم امشب
غم اشک دلم آهسته مي گفت
پريشان از فراق يارم امشب
.
.
.
وقتي  دلتنگ ميشوم  تو را در ميان اشکهايم مي بينم ولي اشکهايم را پاک مي کنم
تا کسي تو را نبيند ..........
.
.
.
نگاهم کن که چشمانت قشنگ است
صدايم کن که دل در سينه تنگ است
مرا با خود ببر آنسوي غربت
که اينجا شيشه هم از جنس سنگ است
.
.
.
لطفا هي نپرس دلتنگي چه معني دارد؟
دلتنگي معني ندارد ...
درد دارد
.
.
.
اشکهايم که سرازير ميشوند...... ديري نمي پايد که قنديل مي بندد...
عجيب سرد است هواي نبودنت
.
.
.
کاش مي توانستم تمام دلتنگيهايم را بر کوله بار خدا ميريختم تا با تنهائيش به کول بکشد
بدون هيچ خمي بر ابرو اما افسوس که داده را پس نميگيرد
.
.
.
به نام خدائي که هستي را با مرگ ، دوستي را يک رنگ
زندگي را با رنگ ، عشق را رنگارنگ ، رنگين کمان را هفت رنگ
شاپرک را صد رنگ ، و مرا دلتنگ تو آفريد
.
.
.
من و اين داغ در تکرار مانده
من و اين عشق بيدار مانده
مپرس از من چرا دلتنگ هستم
دلم بين در و ديوار مانده
.
.
.
نقاش خوبي نبودم...
اما اين روزها... به لطـف تو
انتظار را ديدني ميکشـم
.
.
.
باران کـه ميبـارد...... دلـم بـرايت تنـگ تـر مي شـود..... راه مي افـتم
بـدون  چـتـر ... من بـغض مي کنـم ....آسمـان گـريـه
.
.
.
من حسرت ديدار تو دارم به که گويم
از بهر تو من ابر بهارم به که گويم
غير از تو کسي را به خدا دوست ندارم
از نرگس چشم تو خمارم به که گويم
.
.
.
من وجودم به تو مديون و دلم ما من توست
آرزويم نظري روي تو و ديدن توست
من اگر دور ز تو هستم و دلتنگ شدم
با صداي خوش تو غرق در آهنگ شدم
.
.
.
هر لحظه هرجا که ميرم حس نگاهت با من
اين دل بيطاقتِ من قيده تورو نمي زنه
بذار يبار نگات کنم از جونو دل‌ صدات کنم
هرچقدر دلتنگي‌ دارم هديه به اون چشات کنم
.
.
.
دلم برايت تنگ شده! مي خواهم آنقدر اشک بريزم
تا غبار فاصله از قلبم تميـــز شود. ولي مي ترسم ...
.
.
.
خدايا اين دلتنگي هاي ما را هيچ باراني آرام نميکند
فکري کن اشک ما طعنه ميزند به باران رحمتت...

 

 

نوشته شده توسط جلیل بنجامین شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, (9:10) |