زندگی تلخ
بنجامین عاشق
روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل

 

ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
هم نفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست…
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند

نوشته شده توسط جلیل بنجامین سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, (9:52) |

به خاطر تو خورشید را قاب می كنم و بر دیوار دلم می زنم

به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم

به خاطر تو كلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم

به خاطر تو دستهایم را آیینه می كنم و بر طاقچه یادت می گذارم

به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید

به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را

چون نهری گوارا نوشید

به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت

نوشته شده توسط جلیل بنجامین سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, (9:45) |

هنگامی که در این دنیای بیکران تنها می شوم.....تنهای تنها.....دلم می خواهد

 

بگریم و درد دل خود را فقط به تو بگویم به تو ای معشوق من

ای عشق و امید زندگی من......آری اشکایم جاری می شود و زمانی به خود می آیم

که گونه هایم را خیس می بینم.....نمی دانم به جز تو به چه کسی غم دل را بگویم....

نمیدانم وقتی تو از شهر و دیار دور هستی و قلبم برای دیدنت در آتش عشقت می سوزد

و چشمانم برای نگاهت در دوری تو می گرید.....غم دل را با چه کسی به جز تو بازگو کنم...

تا آخرین نفس هم نفس توام عشق من

دوستت دارم ...

‏‎

نوشته شده توسط جلیل بنجامین سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, (9:44) |

نمیدانم کجایی..!!!!

در وجودم نهفته شدی...

در بین دستانم...

در قلبم...

در گوشه چشمانم...

در آسمان ایمانم...

در کجا نشسته ایی

کنار ساحل آرامش من

آنجا که تپش قلبم به شمارش میوفتد

شاید آنجا که شاپرکی بر گل نرگس آرام مینیشیند

 

کجا تو هستی که اینگونه به وجودم ملحق میشوی

در بی خوابی هایم

در شبهایه بی قراریم...

در متن تمام تنهاییم

چگونه تو آرام گرفتی در این آشوب

 

تو کجا آشکارا اینگونه پنهان شده ایی

در زیر پوست من

چه لطیف حست میکنم...

تو در فراسوی هر زمان

در هر جای این مکان

با منی...

طوری روحم با عشق تو آمیخته شده که انگار

تو خود منی...

خود منی...

<<بیادتم>>

نوشته شده توسط جلیل بنجامین سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, (9:42) |


هر چه تو را نگاه میکنم سیر نمیشوم

با داشتن تو ، حتی با غصه های بازی این زمانه پیر نمیشوم

تو به من محبت برسان ، من با بی محبتی هیچکس دلگیر نمیشوم

تو تنها در قلب من باش ، در این راه نفسگیر زندگی ، همنفسم باش

قلبم با قلب هیچ غریبه ای درگیر نمیشود.

اسیری بودم در قفس تنهایی ،

حالا گرفتارم در قلب تو ،

مطمئن باش با هیچ کلیدی آزاد نمیشوم

اشکم را در نیار ، نا امیدی را به قلبم نرسان ،

من با هیچ حادثه ای پشیمان نمیشوم

هر چه از نبودن بگویی ، من از بودن می گویم

هر چه از فاصله بگویی ،

من از در کنار تو بودن میگویم

هیچگاه از عاشق تو بودن خسته نمیشوم

در خلوت عاشقانه ی من ، تو در رویاهای منی

ببین که با تو چه رویاهایی در سر دارم ،

عزیزم هیچگاه از این خیالات دلزده نمیشوم

روزی در خیال عشق تو بودم ،

تا تو را به دست نیاوردم بی خیال نشدم

با همان خیال خوش ، عاشقت شدم ،

با همان خیال ،

در دریای بی کران عشقت غرق شدم.

هر چه تو را نگاه میکنم سیر نمیشوم ،

از عاشق تو بودن خسته نمیشم

<<عاشقنم>>
نوشته شده توسط جلیل بنجامین سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, (9:42) |

یه لحظه بیا کنارم بشین، دستمو بگیر تو دستت ،

مثل اون موقع ها ک دستمو محکم میگیریو فشار میدی تا آروم بشم ،

بغلم کن....

به چشمام نگاه کن ، سرت رو بذار رو سینم بذار و به صدای تپش قلبم گوش کن.
دستمو لای موهات میکشم، نوازشت میکنم ،

و برات میگم، ی حقیقت شیرینو.

چقدر زندگی با تو زیباست ،

عشق با تو پر از آرامشه.

دلم نمیخواد هیچوقت بی تو باشم ،

دلم میخواد همیشه کنارت باشم.

هنوز به یاد ندارم به تو دروغی گفته باشم ،

هنوز به یاد ندارم که بهت خیانت کرده باشم ،یا تو رو آزار داده باشم.

هنوز به یاد ندارم که روزی صداتو نشنیده باشم یا دلتنگت نشده باشم.
حالا که اینهمه تو رو دوست دارمو با تو یه زندگی پر از عشقو دارم ،

حالا که از خدا جز اینکه همیشه تو رو برام نگه داره هیچ چیز دیگه ای نمیخوام ،

باورم کن عشق من....

باورم کن که با باور تو ، سرنوشت هم به این باور میرسه که من و تو عاشقترینیم و هیچکس،هیچوقت ما رو از هم جدا نمیکنه.

حتی سرنوشت...

بذار سرنوشت رو به این باور برسونیم که تو نیمه ی گمشده ی منی و من نیمه ی دیگه ای از توام.
عزیزم همیشه بدون که در قلب منی و بیشتر از همه کس دوستت دارم.
همیشه بدون که بی تو یک لحظه هم نمیتونم زنده بمونم.....

حتی یه لحظه....

نوشته شده توسط جلیل بنجامین سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, (9:40) |

من دستانت را میفشارم

و با هم راهی میشویم

بسوی خوشبختی

در زیر درختان سبز استراحت میکنیم

و باز براه میفتیم من که

از خستگی توان ندارم

زیبایی تو و آن تلاش

بی حد تو را میبینم

که گویا خوشبختی دارد مرا صدا میزند

آری این خوشبختی من است

با تو بودن

با تو رفتن

با تو در زیر درختان سبز آرامیدن

و با تو به پرواز در آمدن

چه زیباست برایم با تو بودن

نوشته شده توسط جلیل بنجامین سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, (9:39) |

قول داده ام...

گاهـــــــی

هر از گاهـــــی

فانـــــوس یادت را

میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچلـــــــه، روشن کنم

خیالت راحــــــت! من همان منـــــم؛


هنوز هم در ین شبهای بی خواب و بی خاطـــــره

میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم

اما به هیچ ستاره‌ی دیگری سلام نخواهــــــم کرد !

 

نوشته شده توسط جلیل بنجامین سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, (9:36) |